بسمالله...
سلام!
+
«اُوصیکما
و جَمیعَ ولدی و اهلی و مَن بَلَغَه کتابی بِتقوی اللهِ و نظمِ امرِکُم»
در
نامهی چهلوهفتم و برای همهی ما که بچههای شماییم گفتهاید از اهمیت نظم؛ در
آخرین لحظات عمر عزیزتان. پس یعنی خیلی چیزِ مهمی بوده است. تا دو سه سال پیش کسی
اگر میخواست من را توصیف کند، نظم قطعاً یکی از کلماتش نبود. بینظمی اذیتم نمیکرد
و اصلاً توی زندگیِ خودم هم تا حدِ خوبی یک بینظمیِ سیال جاری بود.
این چند ساله
اما اوضاع تغییر ک
بعد از ۴ سال امروز میرم که بیشتر از یک ماهِ مداوم پیش خونوادهم باشم. خدا خودش بهم صبر بده. باخودم عهد بسته بودم قبل از تعطیلات نوروز، خونه رو تمیز و مرتب کنم که وقتی ۱۵ فروردین برمیگردم با طویله روبهرو نشم. متاسفانه بابام در یک حرکت انتحاری داره میاد تا منو ببره. فکر نمیکردم اینقدر دوسم داشته باشه. حتی خداهم نمیخواد من خونهم رو تمیز کنم. این ۲ هفته ای که از اعلام کرونا میگذره معین سرکار نرفته و خونه مونده. بلااستثنا هر شب نالیده و خواسته س
نمیدونم چند نفر از شما با دیدنِ برگه برنامهریزیِ دوهفتهی آخر اسفندِ من به فکرِ برنامهریزی افتادید. نمیدونم چند نفر از شما کتاب اثرمرکب دارن هاردی رو خوندید. اصلا نمیدونم چند نفر از شما اهدافِ ماهانه و سالانه و بلندمدتِ خودشون رو مکتوب کردند.
راستش هیچ چیزی من رو به برنامهریزی منسجم ترغیب نکرد الّا بررسیِ سیبلهای کلاس تیراندازی در سه ماه آذر و دی و بهمن.
عجیبه که این اتفاق برای من با خوندنِ کتاب اثر مرکب که از فروردین ۹۸ خریدم و
نشسته بودم کنارش، رویِ صندلیِ چوبی، تویِ یکسالی که ندیده بودمَش چند چینِ عمیق افتاده بود گوشه ی چشم هاش... نگاهَش را چرخاند رویِ دستَم، دستِ چپَم و احتمالن انگشتِ خالی ام که مثلِ خودش حلقه ی طلایی با نگینِ برلیان نداشت و این حرفها ..."هنوز مٌجردی تو؟ " نگاهم را چرخاندم رویِ دست هام و قدرتمند گفتم" میبینی که "، درحالیکه داشت حلقه أش را تویِ انگشتَش میچرخاند گفت: "بهتر بابا، ازدواج چیه آخه، راحت زندگیتو کن و خوش بگذرون" لبخند زدم، این حرفها را قبل
فتوکلیپ «میشود دوباره تا ببینمت؟» در وبگاه آپارات گیلکان
ای فدای نازهای نامنظمت!
نظمِ مژّهها و ابروان پرخمت
خرّمیِ روزهای با تو بودنم
بیگزند باد روزگار خرّمت!
باز، میوزد نسیم و میپراکند
عطر سکرآور دو زلف درهمت
میکُنم درست با گل اقاقیا
طاق نصرتی برای خیرِ مقدمت
بارِ اوّلی که آمدیِ و دیدمت،
آه! میشود دوباره تا ببینمت؟
شلمان؛ 27 آبان 1398 خورشید
بالاخره آقانسیمطالب هم دهنِ مبارک رو گشودن و با جملاتی موجز احمقهایی که به هراری رفرنس میدن رو شستن و گذاشتن کنار.
با MahdiNews از عطسه و سرفه نسیمطالب هم بیخبر نمونید.
پ.ن: هرشب یادم میاد چقدر ما کوچیک و بیاهمیتیم. وقتی چنددقیقهای شروع میکنم به چرخیدن توی بلاگهای بهروزشده، توی چنلهای شخصی آدمایی که نمیشناسم؛ و با خودم میگم، خدایا، چقدر با پیشفرض مهمبودن زر میزنن، یک آن به خودم میام و میبینم ما از دور هیچی نیستیم. سرساما
دلیل وجود قوانین و مقررات عموما تغییر رفتار مردم است. مثلا جریمه رانندگی برای سرعت بالا را در نظر بگیرید. یک دیدگاه این است که جریمه رانندگی نوعی مالیات است با هدف درآمدزایی برای دولت، اما عملا دولت راه های دیگری برای دریافت پول دارد، بنابراین دلیل وجود این نوع جریمه تغییر رفتار مردم به رانندگی آهسته تر است.
حال میتوان این دیدگاه را توسعه داده و به کل سیستم قانونی بعنوان روش هایی برای تنظیم رفتار مردم نگاه کرد، خصوصا با این هدف که اگر من د
بسم رب الحسین علیه السلام
باید رفت باید دنبال پرچمت تا ابد رفت..باید موند باید پای این روضه ها تا ابد موند
جوان ناکام منم...جوونی که نتونه اربعین بره کربلا ناکامه...جوونی که نتونه کنار شادترین عزادارهای دنیا قدم بزنه ناکامه...
سال گذشته وبلاگم را با پستی از شما پا گشا کردم...
همین روزها بود...وقتی که دیگه کاملا ناامید شده بودم از وصال...
یک سال دیگه هم اومد...و من به شرط حیات باز به دلم سال دیگه رو وعده میدم...
این نیومدن تو این سالها بی حکمت نیست...می
بسم رب الحسین علیه السلام
باید رفت باید دنبال پرچمت تا ابد رفت..باید موند باید پای این روضه ها تا ابد موند
جوان ناکام منم...جوونی که نتونه اربعین بره کربلا ناکامه...جوونی که نتونه کنار شادترین عزادارهای دنیا قدم بزنه ناکامه...
سال گذشته وبلاگم را با پستی از شما پا گشا کردم...
همین روزها بود...وقتی که دیگه کاملا ناامید شده بودم از وصال...
یک سال دیگه هم اومد...و من به شرط حیات باز به دلم سال دیگه رو وعده میدم...
این نیومدن تو این سالها بی حکمت نیست...می
حجت میگفت ما بدعادت شدهییم؛ اگر جایی نرویم که کوه نباشد و خستهمان نکند، انگار که هیچجایی نرفتهایم و هیچ کِیفی نمیبریم.
سیزدهبهدر بود. ساعتِ یازده درست روبهروی رودخانهای ایستاده بودیم که سدِ مسیرمان بود و نمیشد از آن گذشت. یکی از پلها رفته بود زیرِ آب و پلِ دیگری، شکسته بود. تازه فهمیدم شکستنِ پل چقدر وحشتناک است. رودخانه طغیان کرده بود و ستونهایی که پل را روی هوا نگه داشته بودند نتوانستند زیرِ فشارِ آب تاب بیاورند؛ الب
در راه رسیدن به هدف ها موانع های هستند که آدمی را از رسیدن به مقصودشان باز میدارند یا قدم های آنها را کُند میکنند از این رو برای اینکه بخواهیم پیشرفت داشته باشیم در مرحله اول باید مشکلات و موانع را بشناسیم و از کنارشان راهی برای عبور پیدا کنیم. باید مطمئن باشید که در هر یک از این موارد که بیان خواهد شد، روش ها و تکنیک هایی برای فائق آمدن و رسیدن به موفقیت وجود دارد.
7 دلیل که مانع از رسیدن به هدف می شود
1. تنبلی
تنبلی، بلای راه رسیدن به هدف
این مطلب خیلی طولانی هست ولی با اطمینان میتونم بگم که اگر نخونید شاید هیچوقت پشیمون نشید چون اصلا نمیدونستید در مورد چی هست. پس چطور پشیمون بشید؟ اما اگر بخونید یه روزی میاد که میگید: "این صالحه هم علم غیب داشت... از کجا می دونست که قراره این طوری بشه؟"
توی همون پستی که میلاد دخانچی گزارش اربعینش رو در اینستاگرام نوشته بود، به این نکات هم اشاره کرده بود که دولت عراق برای برگزاری مراسم اربعین هیچ برنامهای نداره و ازش تعبیر کرده بود به "فق
7-آیا می دانید سخن حضرت زهرا (س) با مردم مدینه در مورد روز غدیر چه بود؟
یکی از روزهای پس از پیامبر (ص) که مردم در کوچه نزدیک خانه حضرت علی (ع) گرد آمده بودند، دختر رسول خدا(ص) از خانه بیرون آمده و در کنار درب ورودی منزل ایستاد، و خطاب به مردم فرمود: لا عهد لی بقوم حضروا اسوء محضر منکم ،ترکتم رسول الله (ص) جنازه بین ایدیننا و قطعتم امرکم فیمابینکم، لم تستامرونننا و لم تردو النا حقا کانکم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم ، والله لقد له (علی بن ابی طالب) یو
بهمن ماهِ نود و هشت با شخصی آشنا شدم که به واسطه اش تصمیم گرفتم سینمایِ ایران را، هر چقدر کم هم که شده بشناسم. این میلِ تازه به جریان افتاده ام را اما نمیخواهم در خلا پیش ببرم. تصمیم دارم بعد از دیدن فیلم های هر کارگردان اینجا برای خودم جمع بندی کنم و تلاش کنم ذهنیتِ خود را در قالب یک جستار بیرون بیاورم که در مرحله ی اول تلاشی باشد برای نوشتن و در مرحله ی دوم برای اینکه در خاطرم بماند. این اولین تلاش من برای نوشتن جستار است. پیش از این نوشتن برای
در قدیم میگفتند یخِ موجود در غار یخ مراد خاصیت درمانی دارد و هرکه این یخها را بخورد به مراد دل خود میرسد، مخصوصاً زنان نازا که با یک تکه یخ بارور میشدند. اعتقادشان بر این بود.
کلمه غار خود به تنهایی مرموز و جذاب است. در چهار گوشه جهان شاید زمانی که بخواهند هراس را در مقابل چشمان تماشاگران فیلمهای ترسناک بیاورند، قطعاً موجود ناشناختهای را در غاری نمور و تاریک طراحی میکنند که در اعماق آن خفته و سرو صدای عجیبش در آن مکان سرد هر لح
درباره این سایت